ناشران کپیکار، بلای جان فرهنگ
گفتگوی اختصاصی با یاسر نوروزی
موضوع ناشران کپیکار و پدیدهی موسوم به «پختهخواری» در روزهای اخیر بازتاب فراوانی در رسانهها داشته است. صدای فردا نیز دو روز قبل، در گفتوگو با یکی از مترجمان سرشناس کشورمان به این پدیدهی شوم پرداخت. با توجه به استقبال مخاطبان و دیگر رسانهها از آن مصاحبه، تصمیم گرفتیم در گفتوگویی دیگر با یکی از صاحبنظران این حوزه، نوری بر تاریکخانهی پختهخواران بتابانیم.

موضوع ناشران کپیکار و پدیدهی موسوم به «پختهخواری» در روزهای اخیر بازتاب فراوانی در رسانهها داشته است. صدای فردا نیز دو روز قبل، در گفتوگو با یکی از مترجمان سرشناس کشورمان به این پدیدهی شوم پرداخت. با توجه به استقبال مخاطبان و دیگر رسانهها از آن مصاحبه، تصمیم گرفتیم در گفتوگویی دیگر با یکی از صاحبنظران این حوزه، نوری بر تاریکخانهی پختهخواران بتابانیم.
یاسر نوروزی، داستاننویس و روزنامهنگار حوزه کتاب، از اولین افرادی است که سراغ این سوژه رفته و تا امروز نیز به این مبارزهی نابرابر ادامه داده است.
جناب نوروری، چه شد که شما با پدیده پختهخواری آشنا شدید و به تحقیق پیرامون آن پرداختید؟
ماجرا از سال 97 شروع شد؛ زمانی که فردی به روزنامه «هفت صبح» مراجعه کرده بود و از مدیر مسئول خواسته بود تا صفحهای را برای تبلیغ به کتابهایشان اختصاص بدهیم. طبیعتا هر روزنامهای از انتشار آگهی به جهت منفعت مالی آن استقبال میکند اما مدیر مسئول و سردبیر محترم از بنده خواستند سابقه نشر مربوطه را بررسی کنم چراکه نمیخواستند اعتبار روزنامه، ولو در ازای منافع مالی، خرج موضوعی نادرست شود. بنده هم سری به کتابهایشان زدم و با نامهایی مواجه شدم که تا به حال هیچ اسمی از آنها نشنیده بودم. در هر حال ممکن است مخاطبان عام کتاب بعضی اسامی را نشناسند اما روزنامهنگار و خبرنگار کتابی که سالها در این حوزه کار کرده، حتی مترجمان گمنام را هم تا حدودی میشناسد. اما هر چه جستوجو کردم، کمتر اسم و رسمی از آنها پیدا کردم؛ نه عکسی، نه رزومهای، نه کارنامهای و نه حتی صفحهای شخصی در شبکههای مجازی! ضمن اینکه تمام کتابهای ناشر، کتابهای پرفروش بازار بودند؛ اینجا بود که متوجه شدم ما با ناشرانی مواجه هستیم که صرفا به دنبال سود مالی هستند؛ هرچند آن زمان نمیدانستم بعضی از آنها حتی به کپیکاری کتابهای دیگران هم رو آوردهاند.
بر اساس تحقیقات شما، آیا این نشرها همان قاچاقچیان کتاب هستند؟ و آیا روابط ویژهای با مراکز خاص دارند؟
تحقیق من از جستوجوهای مختلف در کتابخانه ملی و سرچهای فراوان شروع شد و رسید به بعضی ناشران. به این ترتیب متوجه شدم بخشی از آنها همان کسانی هستند که سالهای گذشته، کتاب قاچاق میکردند. یعنی قاچاقچیانی هستند
سال 97 شروع شد؛ زمانی که فردی به روزنامه «هفت صبح» مراجعه کرده بود و از مدیر مسئول خواسته بود تا صفحهای را برای تبلیغ به کتابهایشان اختصاص بدهیم. کتابها همه از پرفروشترینهای بازار بودند. اما هرچه جستوجو کردیم، نام و نشانی از مترجمان ادعایی نمییافتیم
که وقتی با شکایتهای مختلف مواجه شدهاند و بعضی از آنها حتی دستگیر شدهاند، تصمیم گرفتهاند ترفند تازهای بچینند؛ ترفندی برای دور زدن قانون. اتفاقا پرسش جالبی مطرح کردید و خدمتتان بگویم یکی از فریبکاریهای این گروه این است که همه جا پر کردهاند ما به فلان ارگان، نهاد یا حتی سازمان لشکری و امنیتی متصل هستیم و پشتمان به اصطلاح گرم است! درحالیکه طی تحقیقاتی متوجه شدیم این موضوع به هیچ وجه صحت ندارد. در واقع نه تنها حاکمیت آنها را تأیید نمیکند بلکه اصلاً به جایی هم متصل نیستند. صرفا این حرفها را پر کردهاند تا معترضان به ترس و وحشت بیفتند و علیهشان اعتراض نکنند. این هم مصداق سوء استفاده از اعتبار نهادهای مختلف کشور است و قابلیت پیگرد قانونی دارد.
پس از تهدیدهای آنان، آیا به فکر پیگیری قضایی هم افتادید؟
بنده در دبیرستان رشته علوم انسانی خواندهام و بعضی از دوستانم در حال حاضر جزء وکلای معروف ایران هستند. به همین دلیل مشاورههای مختلفی انجام میدادم. ضمن اینکه در طول افشاگری علیه این گروه، عدهای از وکلا هم پیام دادند و محبت داشتند و گفتند از هیچگونه کمکی دریغ نخواهند کرد. در مجموع مطمئن بودیم کاری از پیش نمیبرند چراکه مدارک و مستندات محکمی علیهشان داریم. اما قضیه تهدید به نظرم اوج بیعقلی این گروه بود. چون صحبتهای فرد مربوطه را که حتی اسم خودش را هم پشت تلفن مطرح کرده و سرکرده این گروه است، ضبط کردهام و فایلش را دارم. این فایل را برای انجمن صنفی روزنامهنگاران فرستادم که منجر به اطلاعیه شدیدالحنی علیه این گروه شد. برای وکلا هم فرستادم که آماده تنظیم شکایتی سنگین علیهشان هستیم.
این کتابها تحت هر شرایطی با تخفیف و قیمت ارزان به فروش میرسد، آیا اقبال عمومی صرفا به خاطر قیمت ارزان کتاب است؟ و میتوان امیدوار بود با حذف این نشرها افرادی که مخاطب کتاب ارزان هستند، مشتری کتابهای اصیل و با کیفیت شوند؟
جالب اینجاست خدمت شما بگویم که قیمتهای این گروه از ناشران گاهی اتفاقا بیشتر از کتابهای دیگر ناشران است. یکی از ترفندهای این گروه هم دقیقا همین است. مثلا به شما میگویند کتاب 200 هزار تومان است، 50 درصد تخفیف خورده و شما حالا میتوانید با 100 هزار تومان آن را تهیه کنید. درحالیکه وقتی بررسی میکنید میبینید کتابی که ناشر مربوطه اثرش را از روی آن کپی یا رونویسی کرده، کمتر از 100 هزار تومان است! البته گاهی هم قیمتهای پایینتری دارند اما دلیل اصلی خرید مردم این نیست. دلیل اصلی این است که اینها توانستهاند بسترهای عرضه کتابهای جعلیشان را گسترش بدهند؛ دیجی کالا، فروشگاههای دیگر مجازی کتاب، اینستاگرام، ایستگاههای مترو، فرودگاهها، بعضی نمایشگاههای استانی و... در واقع کاری کردهاند که مردم عادی هر کجا باشند، اینها هم حضور پیدا کنند و کتابهایشان را قالب کنند. مخاطب عام از همه جا بیخبر هم چه میداند؛ بنابراین به دام میافتد. اما درباره پرسش بعدیتان باید بگویم مجوز هر کسی که کپیکاری میکند باید باطل شود. تقاضا هم که هیچوقت از بین نمیرود، پس مخاطب طبیعتا با کالای بهتر مواجه خواهد بود و از ناشران دیگر خرید میکند؛ ناشرانی که هر معضلی دارند، حداقل کتاب دیگران را کپی نمیکنند!
به نظرتان چرا ناشران رسمی به سمت بازارهای اینچنینی نمیروند؟ مثلا ایستگاههای مترو و فرودگاهها، فروشگاههای زنجیرهای، فروشگاههای مجازی، غرفههای خیابانی، من حتی دیدهام کسانی را که با چمدان
گروهی از این ناشران ناشناس، قاچاقچیانی هستند که پیشتر به دلیل تخلفات فراوان حتی دستگیر هم شده بودند!
در خیابان و واگن مترو و ادارات کتابهای این ناشران را به مردم معرفی میکنند.
به هر حال زمانی که یک مافیا ریشه میدواند، ترفندها و چارهگریهایی هم اندیشیده که توانسته است وسعت بگیرد. اتفاقا یکی از کارهای جالب این مافیا دقیقا گسترده کردن بازار عرضه بود. برای همین به نظر میرسد دستکم در سالهای آتی، ناشران مختلف هم باید قابلیتهای اینچنینی را ببینند و از آن بهره کافی ببرند والا به دست گروهی میافتد که دغدغه فرهنگی ندارند و صرفا به دنبال سودجویی هستند.
چقدر ناشران شناخته شده تلاش کردند که با این پدیده مقابله کرده یا مخاطب را با ابعاد آن آشنا سازند؟
همانطور که گفتم ردپاهایی از بعضی از این ناشران، بین قاچاقچیان کتاب، قبلا دیده شده بود. به همین دلیل در سالهای گذشته که مبارزه با قاچاق کتاب، مدتی برجسته شد، قوه قضائیه به کمک ناشران آمد و با همراهی نیروی انتظامی توانستند عدهای را دستگیر کردند. برای همین قاچاق کتاب با محدودیتهایی مواجه شد. این مبارزهها هم اکثرا توسط ناشران شناختهشده در آن زمان دنبال شد و نتیجه داد. اما ناشران پختهخوار، ترفندی به کار بردند برای دور زدن قانون. به این ترتیب که مجوز نشر بگیرند و بازار را قبضه کنند. بنابراین خلأهای قانونی اجازه نمیداد که مثل ماجرای قاچاقچیهای کتاب علیه این گروه وارد عمل شوند. ضمن اینکه کمیتههای تخصصی ترجمه در ارشاد، ضمانت اجرایی قدرتمندی ندارند. در واقع عملا دستشان بسته است. یعنی حتی اگر مشخص شود کسی کتاب کسی را رونویسی کرده، خیلی نمیتوان مطمئن بود جریمههای سنگین برای طرف در نظر گرفته شود. برای همین راهها عملا به بنبست ختم میشود. مسئولان وزارت ارشاد باید قانونی در این زمینه در نظر بگیرند والا این جریان رسانه هم که تازه به وجود آمده فروکش میکند و دوباره همان آش خواهد بود و همان کاسه!
پس به نظر شما، وزارت ارشاد است که باید با وضع قوانین کارآمد، جلوی انتشار پختهخواری را بگیرد. میتوانید چند نمونه از این مفاد قانونی را پیشنهاد دهید؟ و آیا میتوان تدابیری اندیشید که کمیتههای تخصصی بررسی ترجمه از میان مترجمان صاحبنام به شکل دورهای انتخاب شوند؟
بنده نظر تخصصی نمیدهم اما صرفا پیشنهادهایی دارم. مثلا میشود قانونی تصویب کرد که هر ناشری تا یک سال بعد از اخذ مجوز، حق نداشته باشد کتابهایی را که قبلا ترجمه شده، دوباره منتشر کند. به این شکل بعضیها که با زد و بند، فقط مجوز میگیرند تا چند کتاب را فورا به بازار بفرستند، محدود میشوند. پیشنهاد دیگر این است که هر ناشر فقط حق داشته باشد سالی چند عنوان کتابهای گذشته را دوباره ترجمه کند و به بازار بفرستد. به این ترتیب ناشرانی که کل کارشان پختهخواری شده، محدود میشوند. درباره تشکیل کمیتههای تخصصی هم باید بگویم که این تشکلها وجود
یکی از ترفندهای این گروه هم دقیقا همین است. مثلا به شما میگویند کتاب 200 هزار تومان است، 50 درصد تخفیف خورده و شما حالا میتوانید با 100 هزار تومان آن را تهیه کنید. درصورتی که در بسیاری از مواقع اتفاقا قیمت این کتابها از نسخه اصلی بیشتر است
دارند اما مشکل اینجاست قدرتی ندارند. اگر نظری هم بدهند، چون ضمانت قضایی پشتشان نیست، راه به جایی نمیبرند.
در صورت ادامهی این روند، چه آسیبهایی به صنعت ترجمه و به خصوصا بخش ادبیات جهان وارد میشود؟
اول اینکه غلطنویسی رواج پیدا میکند. چون ناشران پختهخوار، دغدغه فرهنگی ندارند و فقط میخواهند بازار را به هر شکلی شده غصب کنند. مثلا در یکی از کپیهای رمان «جزء از کل»، ناشر برداشته بعضی جاها را سه نقطه گذاشته! احتمالا مترجم یادش رفته ترجمه کند و ناشر پختهخوار هم چون برای ویرایش هزینه نکرده، فقط برای اینکه زودتر آن را به بازار بفرستد، همینطور بدون تعهد به مخاطب، چاپش کرده!
دوم اینکه ذهنیت فرهنگی ما از نامهای مترجمان بزرگ خالی میشود. اگر این رویه تا ده سال دیگر ادامه پیدا کند، دیگر نسل جوان از کجا «محمد قاضی» را بشناسند؟ «ابوالحسن نجفی» را بشناسد؟ «بهآذین» را بشناسد؟ ذهنش پر میشود از نامهایی که بعضی از آنها حتی وجود خارجی ندارند. بنده دو هفته است که علنا فریاد میزنم خانمی به نام «فروزنده دولتیاری» که چند کتاب از فلسفه و رمان و روانشناسی ترجمه کرده، کجاست؟ باورتان میشود هنوز سر و کله این مترجم «ناموجود» پیدا نشده است؟ چرا؟ چون «ناموجود» است و اصلا وجود ندارد! یا اگر هم وجود داشته باشد، مترجم نبوده و صرفا محصول نوعی دلالی بوده است. این رویه چه بلایی سر نسل جوان میآورد؟ آنها دیگر باید با «فروزنده دولتیاری»، «هوشنگ آریاییفر»، «غزل ارغشی» و یک عالم اسم بینام و نشان سر کنند با ترجمههای پرازغلط، جملهبندیهای افتضاح و نوعی نثر بیدر و پیکر دارند هویت ملی ما را نابود میکنند.
سوم اینکه ناشران پرتلاش دیگر چه انگیزهای برای تولید خواهند داشت؟ به محض اینکه کتابشان پرفروش شود، این غارتگران وسط میآیند، کتاب را به شکلی وسیع دوباره چاپ میکنند و ناشر اولیه میماند و حوضش! اینقدر هم بسترهای فروش گسترده دارند که دیگر امیدی برای ناشر اولیه باقی نمیگذارند.
چهارم اینکه امید مترجمان هم از بین میرود. دیگر کدام مترجم امید داشته باشد که بتواند بعد از سالها کتابی پرمخاطب پیدا کند؟ چون به محض ترجمه و پراقبال شدن کتابش از سوی مخاطب، ناشران پختهخوار میآیند و ماحصل زحمتش را غارت میکنند.
پنجم اینکه دزدی نباید صورت قانونی پیدا کند و بستر جامعه نباید به شکلی باشد که کسی که تلاش نمیکند، بیشترین منفعت مالی را ببرد اما کسی که زحمت میکشد، ناامید و افسرده، به غارتگران زحمتش نگاه کند!
قبل از سخنان پایانی شما، لازم است این را بگوییم که شما نه مترجم هستید و نه ناشر. بنابر این پیگیری شما ناشی از منفعت شخصی نیست و این میزان از دغدغهمندی انصافا قابل تقدیر است. امیدواریم که افراد بیشتری مانند شما، حداقل در جامعهی ادبی حضور داشته باشند. بخش پایانی گفتگو را نیز به شما میسپاریم.
ممنونم از لطف شما. همانطور که میفرمایید واقعیت این بود که من ذینفع نبودم و نخواهم بود. اما دلم به درد آمده بود. غصه خوردم بابت اینهمه ناجوانمردی و بیانصافی. ولی خب نقل به مضمون، به قول استادم، زندهیاد دکتر محسن بهشتیپور، مولف آثار روانشناسی، اگر روزهایی از عمرت گذشت و هیچ قدمی برای دیگران برنداشتی، به دردمندی امید ندادی، دست هیچ افتادهای را نگرفتی و در کل فایدهای برای بندگان خدا و این جهان نداشتی، به انسانیت خودت شک کن.