احسان هوشمند
پژوهشگر مطالعات ایرانشناسی و اقوام ایرانی
اگر چه نوروز شناسی همچون بسیاری از موضوعات مرتبط با تاریخ و فرهنگ و تمدن ایران زمین از جمله محورهای مطالعاتی انتظامیافته در ایران ما نیست و مطالعات گسترده و چندوجهی درباره نوروز و اهمیت و نقش این پدیده فرهنگی و اجتماعی و میراثی در تداوم و پیوستگی فرهنگی و اجتماعی و حتی سیاسی ایران بهصورت مستمر در دستور کار هیچ نهاد و گروه مطالعاتی و پژوهشی و دانشگاهی و پژوهشگاه و پژوهشکدهای نیست، اما به دلایل زیادی میتوان گفت که یکی از مهمترین عناصر و مؤلفههای هویتی در ایران تاریخی و ایران امروز همانا نوروز باستانی و برخی دیگر از سنتها و جشنهای مشابه مانند مهرگان و جشن سده است.
در دورهای لااقل هزارساله در منابع تاریخی و جغرافیایی دوران اسلامی مستندات فراوانی در باره اهمیت نوروز و پاسداشت این سنت برآمده از همزیستی تاریخی و مناسبات ایرانیان با یکدیگر، منتشر شده است. در این دسته از منابع مختلف و همچنین منابع ادبی و شعری و حتی منابع عرفانی و دینی مشاهده میشود نوروز و مهرگان و جشن های دیگری چون نوروز و مهرگان از “بلخ تا بخارا ” رواج داشته است یعنی همه سرزمینی که امروزه جهان ایرانی یا ایران بزرگ فرهنگی خوانده میشوند، نوروز و مهرگان را پاس میداشتند. به قول منوچهری دامغانی (در گذشته به سال 432 ه.ق )
برخیز هان ای جاریه، می در فکن در باطیه
آراسته کن مجلسی، از بلخ تا ارمنیه
آمد خجسته مهرگان، جشن بزرگ خسروان
نارنج و نار و اقحوان، آورد از هر ناحیه
یعنی در تمام ایران زمین از شرق تا غرب ایران زمین، مهرگان جشنی است که با شکوه برگزاری میشود! این خبر جز از پیوستگی فرهنگی و اجتماعی ایرانیان حامل چه پیام دیگری است؟ مگر مهرگان خود برآمده از روایت اسطورهای مبتنی بر جهانشناسی ایرانی نیست که در قالب جشنی مردمی نسل به نسل به میراث گذارده میشود و چنین بر پیوستگی ایرانیت میانجامد؟ آیا اشاره به گرامیداشت جشن مهرگان در بلخ و ارمنیه در شعر فوق منوچهری دامغانی تنها برای نظم شعری است؟ یا اینکه حکایت دیگری در پی دارد که در علوم اجتماعی امروز قابل ارزیابی و بررسی است؟ آیا جشن ها و مناسک و جهانشناسی ایرانی نقشی اساسی در جریان مقاومت تاریخی ایرانیان در مواجهه استحاله فرهنگ و تمدن ایرانی ایفا نکردهاند؟
در گفتار بسیاری از تاریخ نویسان و شعرا و ادبا ریشه نوروز به دوران پیشاتاریخی برگردانده شده است.
نوروز مهین جم همایون آورد
چون فرخ مهرگان فریدون آورد (قطران تبریزی)
لابلای منابع دوره اسلامی به فراوانی اخباری از برگزاری جشن نوروز در اقصینقاط ایرانزمین و حتی سرزمینهای مجاور این حوزه فرهنگی دیده میشود. برگزاری نوروز در عدن (در یمن امروز)، حلب و موصل نمونههایی از مستندات اهمیت تاریخی نوروز در دورههای بلند تاریخی است. بنا به گزارشهای تاریخی دیگر، نوروز در بسیاری از شهرها و دیارها همیشه با شکوهی فراوان جشن گرفته میشد. از بغداد، مرکز امپراطوری عباسی در دوره اسلامی تا بخارا و سمرقند و ترمذ و مرو، بلخ و خوارزم، سیستان، ری، گنجه و شروان، بدخشان، دربند (روسیه امروز)، نیشابور، تبریز و اردبیل، اصفهان، هرات، تهران و همه شهرهای کوچک و بزرگ، ایرانیان همواره نوروز را به شایستگی جشن میگرفتند و به قول یکی از جهانگردان اروپایی در ایران «تمام شهرها و دهكدهها ولو آنكه كوچك هم باشند، همه با شعف و سرور زايدالوصفى جشن نوروز را با شادمانى فوقالعادهاى برگزار مينمايند.»
این سنت بزرگ ایرانی که پای در اسطورههای ایرانی و جهانشناسی ایرانی دارد، خود به ترویج سنتهای ارزنده و متنوع دیگری همچون هدیه نوروزی به نوعروسان، خانهآرایی، تزئین و آراستن سفره هفت سین، تهیه و پوشیدن لباس نو، چهارشنبهسوری و مانند آن منتهی شده و به این ترتیب اهمیتی دوچندان در فرهنگ و تمدن ایرانی و حتی زندگی روزمره ایرانی و جهان زیست ایرانیان یافته است.در دوران چند سدهای آغاز سال نو در ماه محرم یعنی سال قمری در سرزمین های اسلامی، همچنان ایرانیان نوروز را روز نخست و آغاز سال تلقی کرده و برای این جشن و سرور در روز آغاز سال لحظهشماری میکردند.
جشن نوروز و سر سال بر او فرخ باد (فرخی سیستانی)
سر سال و خجسته روز نوروز
جهان پیروز گشت از بخت پیروز (فخرالدین اسدی گرگانی)
نوروز جلالی و سر سال عجم باد
بر صدر تو میمون و بر احباب و اقارب ( سوزنی سمرقند)
روز نوروز و سر سال عجم
بر تو چون طالع تو میمون باد ( جمال الدین عبدالرزاق )
در این دوره طولانی نفوذ فرهنگی و اجتماعی نوروز تا حدی بوده که حتی اقوام مهاجم به ایران نیز تحت تأثیر آن قرار گرفته و نهتنها در حوزه ادب عرب بدان پرداخته شده، بلکه آثاری به نام نوروز به عربی تألیف شده است. گذاردن نام نوروز بر برخی از امیران مهاجم به ایران وجه دیگری از نفوذ شگفتیسازی نوروز است. نوروز در رگ و ریشه و پی ایرانیان نشانهای از راز آفرینش و نمادی گرانپایه از پیوستگی تاریخ و تمدن ایرانی است. نوروز مانعی بزرگ در برابر گسستخواهان و بدخوهان انیرانی است.
نوروز با چنین بنیاد و ریشههای عمیق و فراگیری ملی، ظرفیتی برای تعمیق ارزشهای ملی است و در بعدی فراتر؛ در دنیای امروز که جوامع بشری با چالشهای گوناگون هویتی درگیر هستند، ظرفیتی عظیم برای ما جهت توسعه روابط فرهنگی با دیگر کشورها و جوامع است. همچنین نوروز به تدریج به جاذبهای برای سفر و گردشگری مبدل شده تا ایرانیان بیش از پیش با ایران بزرگ آشنا شوند .چرخهای صنعت گردشگری کشور نیازمند توجه جدیتر به نوروز است تا روانتر به حیات خود ادامه دهد. همچنین نوروز در دنیای پر تنش امروز نمادی از همافزایی و فرهنگ انسجامبخش، وفاق و همبستگی ملی است. اگر رسانههای بزرگ همتی کنند و افزون بر نوروز و اهمیت وافر آن، از سنتهای تاریخی وابسته به نوروز افقگشایی کنند، میتوانند وجوه معنایی نوروز را در حوزه عمومی به ظرفیت بزرگی برای افزایش انسجام ملی بدل کنند. این مهم در منابع آموزش عمومی و دانشگاهی نیز مانند رسانههای پربینندهی رسمی، غایبی بزرگ است.
در طول چند دهه گذشته، نوروز و مختصات و ویژگیهای فرهنگساز آن نهتنها چندان مورد توجه اهالی سیاست در ایران نبوده که حتی بار سنگین تحولات سیاسی این تلقی را گسترش داد که بخشی از نهاد رسمی دولت در ایران با نوروز سر ناسازگاری دارد. به تدریج اما فشار اجتماعی و ملی راه را بر این ناسازگاریهای ایدئولوژیک تنگتر کرد. هر چند همچنان هر از گاه لایههایی از آن تنگنظری و حتی پرخاش خود را میتوان در برخی اظهار نظرها مشاهده کرد. همنشینی این عنصر فرهنگی و تمدنساز ایرانی با دیگر عناصر هویتی ایرانیان هم در این دوره تعمدا دیده نشد.
به سالی اندر هموار پنج جشن بود
دو رسم دین عرابی سه رسم ملک عجم
سه مر عجم را نوروز و مهرگان و سده
بهار و تیر که آباد زو شود عالم
بهار صورت رویی که عارض و زلفش
ز لاله دارد رنگ و ز مشک دارد شم
ز مهرگان و سده بس دلیل روی و دلم
پر آتشم دل و رخساره گشته زرد از غم
دو عید رسم عرب عید اضحی و فطر است
لقای مجلس میر است بر عبید و خدم( عنصری)
در شرایط امروز، اندیشیدن پیرامون نسبت نوروز با زندگی امروز ما و جایگاه آن در هویت و چیستی ما، اقدامی است شایسته که نهاد سیاست، نهاد علم و نهاد فرهنگی باید بیش از پیش بدان توجه کند. نوروز میراثی چندهزار ساله و گرانقدر است که دیروز و امروز و فردای ایرانِ عزیزمان را به هم پیوند زده و به عنوان بخش بااهمیتی از روح معنوی استمرار تاریخی ما ایرانیان، خود را بر ما عرضه میکند. نوروز با همه ویژگیهای پیشینی و پسینی خود از خانهتکانیها و چهارشنبهسوریها و پایکوبیهایش تا سیزهبدرها میراثی دیرپای تمدن ایرانی است. این میراث بزرگ و تمدنساز در تمدن نوروز یا جهان ایرانی میتواند ایفاگر نقشی درخور درجهت توسعه ایران باشد. آیا چنین دیدگاهی به نوروز عمومیت یافته است؟ آیا میتوان نوروز را به یکی از نیروهای محرکه توسعه متعادل و پایدار ایرانزمین بدل کرد؟ آیا از قدرت شگفتانگیز و سحرگونه نوروز برای ایران فردا و فردای ایران به شایستگی استفاده میشود؟